دوشنبه جلسه مرکز بود، تا رییس شبکه رو دیدم به منشی گفت نامه رو بده خانم دکتر. یه طومار با 70 امضا و رونوشت به بخشداری، فرمانداری، نماینده ولی فقیه شهرستان، معاونت بهداشت، استانداری و وزارت بهداشت داد دستم که شکایت نامه محض بود! اونم تو 3 برگ بزرگ به همراه امضا و مهر تمامی معتمدین محلی! که درش به صراحت خواسته بودن، درمانگاهی که به دردمون نمیخوره بهتره درش تخته بشه!
مات و مبهوت میخونمش و فکر میکنم ممکنه از کجا آب بخوره؟ و بیشتر از همه امضای 2تا از بهورزام رو که زیر طومار میبینم وا میرم که اینا دیگه چرا؟ یعنی حسن انجام کارم برای اینام محرز نبوده و 15 ماه فقط منو تحمل میکردن که این آخر کاری بیاین و زبون به شکایت باز کنن؟؟؟ منشی بهم میگه دکتر با شما و مامای مرکز میخواد جلسه داشته باشه، کارای دیگه تونو انجام بدین باهاتون تماس میگیریم. جلسه پشت جلسه تا ساعت حدود 1، خسته از این فشار و استرس پامیشیم میریم پیش مدیر شبکه! میگه خانم دکتر نامه رو خوندی؟ میگم آره ولی.... نمیذاره حرفم تموم شه و میگه من کاری به اینا ندارم، نامه خطاب به منه و من خودم ازت دفاع میکنم، یه جوابیه برام بنویس بقیه ش با خودم. تو دلم میگم مرض داری آخه؟؟ 3ساعت استرس مثه خوره انداختی به جون من که چی؟ جوابیه رو مینویسم و تو راه برگشت به درمانگاه واسه راننده و کاردان خانواده م میگم که ماجرا چی بوده. بچه ها شوکه میشن و راننده شروع میکنه به تعریف از من و اینکه حتما این مسئله نبوده و نیست و... که بهش میگم من خودم نامه رو خوندم، خودم دیدم و واسش مواخذه شدم چی میگی شما! آقای ع میگه من تکلیف ماجرا رو واست تا بعدازظهر روشن میکنم که از کجا آب میخوره. در تمام مدت دچار کرختی احساسیم! فکر میکنم مسائل و مشکلات شخصی خودم کمه که تو این هاگیر واگیر همچین چیزی هم بشه قوز بالا قوز! ولی از طرز برخورد رییسم روحیه میگیرم و میگم خدارو شکر تو این مدت همیشه بهم اعتماد داشته و بیشتر از بقیه پزشکا هوامو داشته، ولی کاش این آخر کاری همچین مسئله ای نمیشد، دلم نمیخواد از ذهنش بگذره که این دختره از این همه اعتمادم سواستفاده کرده! گرچه تو برخورد انگار کاملا براش چرند بودن نامه مشخص بود. فقط بهم گفت دهگردشی که میرین هرهفته دارو ببرین که بیخود بهانه دست مردم نیفته.
عصر آقای ع زنگ میزنه، کنار دستش باهوشترین بهورزم نشسته که جز امضا کنندگان طوماره! میگه آقای الف میگه نامه ای که برای ما اومده بود کلامی اسم از شما نبوده و فقط برای ارتقای سطح درمانگاه و تغغیرش به یه مرکز 24 ساعته بوده و محاله که من زیر نامه ای که بر علیه شما باشه امضا کنم، از بقیه دهیاریها هم که پرسیدم اونام نامه ی ارتقای درمانگاه رو امضا زدن، اصلا اسمی از شما نبوده حالا ما پیگیر کسی هستیم که نامه رو بین مردم گردونده و امضا گرفته. تا شب چندین تماس تلفنی و عذرخواهی و قسم که دکتر ما نامه ای برعلیه شما امضا نزدیم و محاله همچین کاری هم بکنیم، شما بین تمام پزشکایی که داشتیم هم خوش برخوردتری هم همیشه ملاحظه مونو کردی و باهامون همکاری داشتی و.... ابدا ما همچین نامه ای رو امضا نکردیم...
بچه ها تحقیق میکنن و بعدم درست میفهمن که برگه ی امضاها از برگه ی شکایت که البته به اونا یه نامه دیگه نشون داده شده بوده، جدا بوده و به قول آقای الف این اصلا از لحاظ قانونی قابل قبول نیست و چون بایستی امضاها زیر شکایت اصلی باشه، خلاصه تا همین الان چندین جلسه، چندین معتمد محلی و مردم عادی اومدن و رفتن و گفتن ما نمیذاریم حقت پایمال بشه، طرفو پیدا کردیم و فهمیدیم مسئله یه خصومت شخصی بوده، امضاها رو واسه ارتقای درمانگاه گرفته اما بعدش نامه ی شکایت رو روش گذاشته، ازش به دلیل سواستفاده از اعتماد جمع و جعل شکایت کردن و نامه ی تکذیبیه برای همه ی اونجاهایی که این آقا نامه نوشته فرستادن و زیرش هم امضا کردن هم شماره موبایل گذاشتن و اینکه همگی تصمیم گرفتن 5شنبه برن معاونت بهداشت و بگن هیچ شکایتی از من نداشتن و مورد اغفال واقع شدن و همگی از عملکرد این مدت من راضی هستن و......
واسه این اتفاقا فقط میتونم بگم دچار کرختی احساسیم، هیچ حرفی واسه گفتن ندارم اما چیزی که دلگرمم میکنه، غیرتی شدن بعضیا و دفاع کردانشون و حرکت خودجوشیه که راه انداختن...
خدایا شکرت که به عنوان یه غریبه وسط این جمع تونستم اونقد اعتبار جمع کنم که به خاطرم با کسی که برعلیه م حرف میزنه دست به یقه بشن و مدام بیان و اطمینان بدن نگران نباش ما پشتتیم و هرکاری تو بخوای میکنیم. مهم نیست نوشتن این نامه و فرستاده شدنش برای اون مقاماتی که بالا گفتم میتونه برام دردسری بشه یا نه، مهم این حس هست که تنها نیستم.کاش میشد همه ی مشکلات آدما رو با همچین همدلی هایی حل کرد، اونوقت این همه فشار و بیماری روحی،تو جامعه نبود. به نظر میرسه اینکه مردم روستا از لحاظ روان سالمتر و شادابترن، به واسطه ی دلگرمی ایه که در جمع بودن بهشون داده....
پی نوشت: دلم میخواست این حادثه جایی ثبت بشه. چه جایی بهتر از خونه ی خودم...